سه شنبه 3 بهمن 1396 |
برای زندگی با تو ، ندارم هیچ امیدی.
تو با رفتار خود بر زندگانیم دگر ریدی.
دلم از دست تو دلگیر و از دنیای تو شد سیر.
مرا انقدر دادی تو عذابم تا که گشتم پیر.
چونان مغرور هستی که نمیبینی دماغت را.
ز حرف من تو سر دانی چو افکار الاغت را.
زتو من نیستم راضی، نبینی خیر از این دنیا.
که هم ظلم میکنی برخود،
مرا هم کرده ای رسوا.
*حیدری*( مشنگ)
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : حیدری (مشنگ)
|