• قالب وبلاگ
  • رام رایگان گوشی های هواوی
  • اسپرت اریو
  • اپشن اریو z300
  • کادو تولد

  • تبادل لینک هوشمند

    برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان خلوتگه دل | سروده های حیدری شاعر خرو نیشابور| و آدرس khalvatgahdel.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 4
بازدید کل : 2842
تعداد مطالب : 323
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

هر کانال مجازی بری میگن ادد کن تا حذف نشی
خنده دار است ولی هست همین وضع کنون 
باج دادن شده مرسوم در ایران اکنون 
 
هر کجا پا بنهی حق ورودی دارد 
این تدبّر به خدا بس چه شکوهی دارد 
 
به موال هم بروی پول نظافت خواهند
لیک بهر خودشان صرف ضیافت خواهند
 
قبر هر یک زِ مشاهیر که خواهی بروی
گر نگیری تو بلیط وارد انجا نشوی 
 
هالا دارید گلایه ز مجازی اکنون 
خوب بخواهند کنند عضو گروه را افزون 
 
گر بخواهی بروی پول نخواهند ولی
لازم است بهر ضمانت یکی با خود ببری
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
تو از حق مردم خوردی و دگری از تو
ای که دنیای تو جز پول و  بجز ثروت نبود 
خوردی از حق حقوق دیگران ، اخر چه سود
 
همچو مانند کنه بر مال چسبیدی چرا 
میبرد اخر تو را مرگ از جهان ، ای بی خدا 
 
میخوری پول و حقوق کار گر و خلق ضعیف 
تو گمان داری که اعمالت بُوَد نیک ، ای کثیف
 
 
روز که هیچ ، شب هم نباشد ذره ای ارامشت
کوله باری از حماقت بی یقین داری به پشت 
 
میکنی انبان برای وارثان و میروی 
بر بلای ایزدی اخر گرفتار میشوی 
 
تو ز مردم خوردی و کردی گمان هستی زرنگ 
یکنفر پیدا شود از تو بَرَد مالت زِ چنگ 
 
 
باز هم باور نداری چوب ایزد اینچنین 
میزند طوری که هر گز بر نخیزی از زمین 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
زن نگیری
فلک در دفتر عشقم قلم زد 
برایم جای شادی غم رغم زد
 
به هر در من زدم عشقی ندیدم 
یهو از خوابِ رویایی پریدم
 
شنیدم توی این بازار داغی 
بگویند گر بگیری زن الاغی 
 
بجای درد سر دنبال همسر 
بکن‌تو اختیار یک دوست دختر 
 
برایت میکند جانش فدایت
شود قربان برای گفته هایت
 
 
ندارد هیچ توقع های بیجا 
تو را عاشق بُوَد قدر دو دنیا 
 
اگر روزی شوی نالان ز ایشان 
بگردید چون جدا از هم چه اسان
 
ولی زن مایه صدها عذاب است 
خوشی با او عزیز من سراب است 
 
 
توقع های بس بسیار دارد 
برایت نقشه و طومار دارد 
 
ندارد درک و احساس عیالی
زند خود را به فاز بی خیالی 
 
 
فقط در فکر بودن در رفاه است 
نمیگوید که مَردَم بی گناه است 
 
بسوزی و بسازی چاره ای نیست 
جدا گشتن ز او یک کار واهیست
 
یقیناً مهریه دارد فراوان 
هزاران سکه و یک جلد قران 
 
 
خلاصی نیست از چنگ و عذابش 
بمیری بهتر است، گیرد طلاقش 
 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
نفرین شده
خداوندا سپردم من، خودت با او عدالت کن
اگر بر من خیانت کرد ، برای او خیانت کن
 
هر انچه میدهم بر او ، بگیر چندین برابر را 
بکن کاری که باید کرد ، تو اول  کار اخر را 
 
 
مجال زندگی از او بگیر و غرق غم گردان 
بکن کاری شود تا عمر دارد او چو سرگردان 
 
 
* حیدری* ( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
صدق و صفا
در مملکت ما خبر از صدق و صفا نیست 
هر وعده که دادند  بجز مکر و ریا نیست 
 
هر وعده که دادند بدانید عزیزان 
بهر دل بیچاره ما ، محض خدا نیست 
 
گفتند چنان میکنند هر انچه که خواهید
این جملهء تکراری انان زِ وفا نیست 
 
هر کس به یقین فکر خودش بود، ولاغیر
فکر من و تو هیچ نبودند و کسی نیست 
 
یا رب برسان مهدی موعود خودت را
شاید که بجز بودن او هیچ دوا نیست
 
 
* حیدری* ( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
شبت زیبا
شبت زیبا و سر شار از قشنگی 
ببینی خوابهای خوب و رنگی 
 
بخوابی قرقِ در ارامش و خوب 
تو ای زیباترین دلدار محبوب
 
 
شبت خوش ،خوشتر از شبهای دیگر 
شود فردای تو زیبا و بهتر 
 
الهی زنده باشی و سلامت 
نبینی ذره ای غم تا قیامت  
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
شهر بی امکانات
ما به روستا بودن اکنون دوستان راضی شدیم 
نام شهر برما نهادند ، وارد بازی شدیم 
 
دم به دم با یک بهانه میستانند مبلغی 
نام شهری را یدک ما میبریم با زحمتی 
 
هست امکانات ما شاید به قد یک دهات 
لیک باید ما دهیم در حد شهری مالیات
 
بهر اینکه مسکنی خواهیم کنیم اینجا بنا 
هر چه داریم میکند پروانه اش ان را فنا
 
 
خدمتی از بهر مردم نیست اینجا بی یقین 
 اسم شهری هست برما لیک روستاییم همین 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
دنیای خطرناک
دلا این زندگی میدان جنگ است
در این میدان جنگ ، فرصت چه تنگ‌است 
 
 
چوخواهی زنده باشی نیک پندار
که در دنیا نگردی تو گرفتار
 
گمان کن توی میدانی پر از مین 
قدم تو میگذاری نیک تر بین
 
جمال این جهان همچون سراب است 
گذر از این مسافت یک عذاب است 
 
بهشت و جهنم، هر دو همینجاست
خوشا انکس که دور از مکر دنیانست
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
زندگی را دل مبند
پیش تر از انکه چشمم بیند این دنیای تار 
این زبانم بود که جنبید و بنالید زار و زار
 
زندگی با گریه و با ناله ام اغاز شد 
دربهای غم پس این گریه هایم باز شد 
 
دید هنگامی که چشمم دیدنیهای جهان
بُهتِ این ناباوریها کرد حِسّم را نهان
 
ان زمان که راه رفتن را کمی اموختم 
هر قدم نزدیکتر رفتم بسی من سوختم 
 
عده ای گویند دنیا بس قشنگ و دیدنیست 
من بگویم دیدنی از بهر دنیا هیچ نیست
 
زندگی که ابتدا و انتهایش گریه است 
بر جهان این چنین هرگز نباید دل ببست
 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
حسرت دیدار
دل تنگ تویم دلم هوایت دارد 
حسرت چو به دیدار نگاهت دارد 
 
ارام شوم اگر که پیشم ایی 
ارامشِ با تو چه صفایی دارد 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
مشکلات وجود پردیس پاژ کارخانه چینی ها
امدندو وعده دادند بهر مردم اینچنین 
میبرند این بوی سمی و کثیف ، از این زمین 
 
لیک دارند دم به دم امروز و فردا میکنند
نیش خند بر لب زنان ، ما را تماشا میکنند 
 
 
هست همچون یک معما وعده های بی ثمر 
هست شاید پشت پرده دستهایی پر زِ زَر
 
مال و نفع جیب خود را میپرستند چون خدا 
جان مردم را برای نفع خود کردند فدا 
 
 
جان مردم ارزشش نزد شما هیچ است و بس
از تمام خلق اکنون صلب کرده اید نفس
 
 
 
در وصف وعده های پوچ دیگران 
برای رفع مشکل کارخانه پاژ
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
راه مشترک هدف متفاوت
مکه را هر دو برفتند ، هم یزید و هم حسین 
هر دو بودند یک مسلمان ، هم یزید و هم‌حسین 
 
انتهای راه هردو،  بود از هم بس جدا 
 گشت حسین یک جاودانه ، دیگری گردید فنا
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
معجزه محبت
از محبت خار بودم گل شدم 
عاشقت گشتم بسی من خل شدم 
 
 
مهربانیت مرا دیوانه کرد
عشقمان را همچونان افسانه کرد 
 
 
در دلم دارم امید دیدنت 
گرمی اغوش تو ، بوسیدنت
 
روزهایم بی تو مانند شب است 
روزگارم بی تو پر تاب و تب است 
 
ارزو دارم تو باشی همدمم
گر نباشی درمیان صد غمم
 
 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
پیرو خرافات
چرا هر کس حقیقت را بگوید میشود کافر 
اگر گوید حقیقت را شود از هر کسی بدتر
 
چرا یک عده میخواهند بمانند توی گمراهی
نمیخواهند جهان رابنگرند با دید و اگاهی
 
 
برای خود عقایدهای پوچ و محکمی دارند 
اگر گویی که حق ان نیست ، زِ تو اخم و غمی دارند
 
مُسِر هستند به افکار و خرافاتی که میسازند
به اسم دین بسی دل را به هر مطلب چو میبازند
 
زمانی بود که انسانها بُتِ خود را خدا خواندند
ز حق دور و جدا بودند، به جهل خود به جا ماندند
 
زپیغمبر به دید خود ، بدیدند شاعر و کافر
میان ان خرافات و عقاید گُم شدند اخر
 
 
زِ اغاز جهان بوده چنین ، خلقی به گمراهی 
زِ سوی حق جدا گشتند، بِرفتند سمت گمراهی
 
 
به سوی نیستی رفتند زِ هستی ها جدا بودند
به ظاهر در خیال خود مسلمان خدا بودند
 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
روزگار تلخ من
کچلم کرد غم عالم و ویران گشتم 
بسکه از خلق بدی دیدم و گریان گشتم 
 
روزگار روز مرا همچو شبی تار نمود
همسرم زندگیم را چو بسی زار نمود
 
به جوانی  چو جوانمرگ شدم در دنیا 
ظاهرا هستم و در اصل شدم یک رویا 
 
 
روزگاری من و دنیا همگی بودیم شاد 
رفت ایام قشنگ لیک چقدر زود زِ یاد
 
 
غم سپر کرد خودش را که مرا پیر کند 
از همه چیز و همه خلق خدا سیر کند 
 
 
سهم من بود مصیبت به زمین کو انصاف 
خوشی اش بود چو حسرت ، ای خدا کو انصاف
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
شب زیبا
زیباترین شب خدا تقدیم تو باد 
بهترین ارزو ها تقدیم توباد 
 
هرگز نشو نا امید که دنیا زیباست 
زیبایی  دنیا ، همه تقدیم تو باد 
 
ارامشی که در این دنیا هست 
هر لحظه ان در همه جا ، مال تو باد 
 
 
ای کاش که شاد باشی همه عمر 
شادی همه عمر و همه جا مال تو باد 
 
 
شب خواب که میرسد به ان چشمانت
خوابهای قشنگِ چو در خواب تو باد 
 
 
 
 
* حیدری* ( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
ماه رخان پرفریب
میروم دیگر نمیمانم کنارت بی یقین 
چونکه فهمیدم توهم نامرد هستی در زمین 
 
ادعای عاشقی کردی ولی بودی دروغ 
حرفهای تو و عشقت بود خیلی بی فروغ
 
 
من شدم بازیچه این ادعای عاشقی 
دیر فهمیدم که تو بر بی محلی لایقی
 
عمر خود را بی ثمر کردم به پای تو هدر 
میکنم اکنون تو را نفرین که گردی در بدر
 
 
روزگاری من به عشق تو امیدی داشتم 
ارزوهای قشنگ و بس سپیدی داشتم 
 
باورم هرگز نمیشد تا مرا رسوا کنی 
دور گردی از کنارم ، دیگری پیدا کنی 
 
 
هال میفهمم که اکنون دوستی خود دشمنیست
دوستی و عاشقی ها این زمان بس دیدنیست 
 
هر چه میگوییم دروغ است ، هر چه میبینیم ریا 
هست دنیا این زمانه پر ز خلق بی وفا
 
 
دل مبند بر مه رخانِ همچو شیطان پرفریب 
تا تو را خواری و زاری در جهان گردد نسیب
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
دلم فقط برای تو
کاش میدونستی تو دلم 
یه دل دارم برای تو
 
اونم اگه خودت بخوای
من میکنم فدای تو
 
همش بهونه میگیره 
دلم برای دیدنت 
 
 
فقط میخواد کاری کنه 
تا ببینه خندیدنت 
 
تویی که هستی مهربون 
برام یکم قصه بخون 
 
قصه ای که شادی باشه 
اخرش ازادی باشه
 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
شب تنهایی
امشب هم‌تنهای تنها در میان خانه ام 
عشق تو گویی مرا کرده دگر دیوانه ام
 
درخیالم من تورا دیدم مثال یک پری
لیک دوری تو ز من هستی کنار دیگری
 
عاشقت هستم اگر چه نیستی تو عاشقم 
من نباشم ان چنان بهرت  که گویی لایقم
 
 
 
* حیدری*(مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
عشق تو
عشق تو قلب مرا بدجور ویران کرده است
دوریت چشمان من را بس چو گریان کرده است 
 
هر دم و هرلحظه در یادم تو هستی نازنین
گر نباشی من گمانم هست زندان این زمین.
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
دلخوشی من
تمام دلخوشی من
مرا تنها رهایم کرد.
 
مرا با لحن تلخی او، به یکباره صدایم کرد.
به من گفتا که دلگیرم،
 دگر از عشق تو سیرم.
 
نمیخواهم تورا بینم
تو باشی با تو میمیرم.
 
ولی من مثل یک ماهی ، برایم او چونان اب است.
 
از ان حس که به او دارم
نمیداند ، چو در خواب است.
 
نمیداند که دنیای من اکنون اوست در دنیا.
نباشد لحظه ای گر او، فنا گردم شوم رسوا.
 
نفس گر میکشم اکنون
برای خاطرش باشد.
 
برای ان محبتها و عشق خوشگلش باشد.
 
تو بودی که ربودی این دلم را بردی اش دیگر.
بده اکنون جوابم را 
نگردم همچو گل پرپر.
 
 
ببین عاشق شدم بهرت
چو مجنون بهر ان لیلا.
 
به ان اندازه ای که عشق تو کرده مرا رسوا.
 
تمنای دل است و یک نفر دیوانه بهر تو
که بی عشق تو‌میمیرد
شود پر پر ز قهر تو.
 
 
* حیدری* ( مشنگ)       
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
دلبسته
دلبسته شدم به تو 
کمی باور کن
رفتار خودت را تو به من بهتر کن.
 
من از تو نخواهم که به من بدی کنی
بهرم تو کمی محبته بیشتر کن
 
 
دیوانه شدم زعشق تو ای عشقم
این حرف مرا تو بشنو و باور کن
 
دوست دارمت ای دلبر شیرین سخنم
 
تو چون نفسی برای من باور کن
 
 
هرگز نتوانم که تحمل بکنم 
گرتو بکنی بدی به من باور کن.
 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
عشق من
تو هستی مهربان
 
اندر دل من خانه ای داری
 
چو من یک عاشق مجنون 
وبس دیوانه ای داری
 
تو بردی قلب من را باخودت ای سارق دلها
تویی زیباتر از حوری
سری از کل خوشگلها
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
یک نفر دیوانه وار در دل من لانه کرد.
امد و قلب مرا عشق او ویرانه کرد.
 
 
همچو سیلی عشق او,  برد با خود قلب من.
من شدم شیدای او , او شدش رسوای من.
 
*حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
عشق یعنی
عشق یعنی انتظار امدن.
عشق یعنی خون جاری در بدن.
 
عشق عینش عادت دل بر دل است.
این جدایی بین دلها مشکل است.
 
شین ان شوق قشنگ دلبریست.
شوق دیدار کسی که چون پریست.
 
 
قاف ان قلب من وجان من است.
عشق من دنیا وایمان من است.
 
دوست دارم عاشقی را تا ابد.
عشق یعنی خاطرات خوب وبد.
 
 
*حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
دلم برات تنگ شده .
قلب تو از سنگ شده.
 
تومن رو بردی از یاد.
ز مرگ من شدی شاد.
 
اگه بشه هنوزم ،
به پای تو میسوزم.
 
برای دیدن تو،
چشمو به در میدوزم.
 
*حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
خدای من بمان
سراسر زندگیم، حسرت و آه و ارزوست 
ندیده ام به عمر خویش انکه شود به ما چو دوست 
 
خدا که افرید مرا ، گمان کنم برده زِ یاد 
سهم مرا نموده غم، ندیده ام لحظه شاد
 
تولدم برای من بجز عذاب و غم نبود 
دلم به ارزو بماند ، اینهمه ارزو چه سود 
 
خدای من خدای من ، کمی خدای من بمان 
شدم میان این همه مشکل و بی کسی نهان 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
دلیل نیست اگر یک عده ساده  بودن 
و تو را نیک پنداشتند 
تو هم بی وجدان شوی و انصاف را فراموش کنی 
در حدی که به دنبال بی قانونیها باشی
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
داستان سرجوخه جبار و قانون نر
افسری بود اندر ان دوران دور
پُر تلاش و با صداقت، بی غرور
 
اندر ان اطراف بودش باصفا 
با تلاشِ افسر اهل وفا
 
در میان ان همه صلح و صفا 
بود دُزدی اهل مکر و با ریا 
 
چند باری گشت درگیر او به بند 
بازگشت اما به صد شور و به خند 
 
 
افسر ان بادیه جبار بود 
زین سبب در خشم و ازار بود 
 
 
ذکر میکرد با خودش او اینچنین 
هست نقصی توی قانون بی یقین
 
گفت منشی را دلیل کار چیست 
بحث قانون زین میان بیمار کیست؟ 
 
 
  گفت منشی در کتاب اینگونه هست 
ماده هایی که تو را دستت بِبست 
 
هر چه باشد بهر تو سعی و تلاش
با چنین یک تبصره در پِی نباش 
 
خشمگین شد گفت جبار نَسخ کن 
در کتاب حکم، این رانسخ کن 
 
گر نباشد یک نَری در این میان 
ماده را نیست هیچ چیزی جز زیان 
 
نر چنین است هر که دزدی گر نمود 
تا به شش بار ،باید اعدامش نمود
  
مُهر کرد در زیر متن خویش و گفت 
نزد من آرید ان گردن کلفت 
 
دزد را سرجوخه چون اعدام کرد 
بهر خلق ارامش او بر کام کرد 
 
این خبر امد به گوش حاکمان 
داد فرمان بهر استحضار ان 
 
داد بر جبار اینگونه ندا 
این چه حکمی بود کردی تو ادا 
 
 
گفت جبار سرورم باشد چنین 
واقعیت بود حکمش بی یقین 
 
سالها در شهر او ازاد بود 
هر چه مردم داشتن را می ربود 
 
بارها او را فرستادم به بند 
لیک امد با هزاران نیشخند
 
در پی علت بسی دیدم چنین 
هر چه بود قانون،  ماده است بی یقین 
 
در کنارش یک نَری کردم زیاد 
تا که باشد بهر اشرار ان به یاد 
 
اینچنین ثابت نمودم بر همه 
نر نباشد صد هزار ماده کمه 
 
حرف حق بود باشد این جمله به یاد
ماده باشد حامی رشدِ فساد
 
نَر نباشد نیست شادی را امید 
با وجود نر به جایی میرسید 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
بر گرفته از داستان سرجوخه جبار
 
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
روزهای تکراری
صبح بخیر تکرار لحظه های من 
ای مصیبتهای این دنیای من 
 
باز هم اغاز شد روز دگر 
باز همراه میشوم با درد سر 
 
 
روزهای عمرم اینگونه گذشت 
لحظه ای دنیا با کام ما نگشت 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
غروب غم انگیز
دلم تنگ است میان عصر امروز 
غروبش هست گویی تلخ و جانسوز 
 
نفسهایم کمی سنگین و سرد است
دلم امروز، پر از اه است و درد است 
 
شدم انقدر دلگیر و گریزان 
از این دنیایِ نامرد و پریشان 
 
ندارم یک نفر سنگ صبوری 
در این دنیای بس تاریک و زوری 
 
شدم افسرده و افسرده حالم 
 قسم خوردم دگر هرگز ننالم
 
 
 
 * حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
دنیای دورنگی
خسته شدم از اینهمه دو رنگی 
خَلقِ دو رو و مثلاً زرنگی
 
دنیایی که اخر نامردیه 
قانونهاش جمعی نیست همش فردیه
 
زندگیها روی دروغ پابرجاست 
عشقها همش دروغ و دور از وفاست
 
هر کسی قرق تو خودش و اسیره
هیچکی دست هیچکس رو نمیگیره
 
تو کاسبی ها چیزی جز دروغ نیست
تو زندگیها یک ذره فروغ نیست
 
همش تو‌جهل و تاریکی میگردیم 
تو اوج نامردی میگیم که مردیم
 
زندگیها همش شده مادیّات
معنویات رفته یه جوری از یاد
 
رفاقتها همش سیاه بازیه
دزد اصلی خودش هالا قاضیه
 
 
* حیدری* ( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
میخام بگم دوستت دارم
میخام برات زنگ‌بزنم 
بگم دلم تنگه برات 
 
میخام بگم عاشقتم 
عاشق اون لطف و صفات 
 
میخام بگم برای تو گلهای رنگی بچینم 
تا کی باید عکس تورو فقط توی ماه ببینم 
 
میخام بگم یه روز میشه بیای بشی مهمون من 
بیای به خونه دلم بشی توهمزبون من
 
میخام بگم اگه بیای، شهر رو چراغون میکنم 
تموم این محله رو ستاره بارون میکنم 
 
میخام بگم‌دیدن تو برام شده یه ارزو 
کاشکی براورده بشه ، بدون شرط و گفتگو 
 
میخام بگم به خاطرت مجنون و دیونه شدم 
چطور بگم ، حالا شبها اسیر میخونه شدم 
 
دلم میخاد پر بزنیم بریم به شهرعاشق ها
اونجایی که همش باشه محبت و مهرو وفا
 
دلم میخاد داد بزنم ،
 دوستت دارم یه عالمه
 
دوستت دارم برات بگم 
هرچی بگم‌بازم کمه
 
اگه بخای خاکی میشم 
که زیر پاهات بمیرم 
 
فقط یک ارزو دارم 
که دستاتو من بگیرم 
 
 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
مقایسه شراب خوردن در ایران و اروپا
شنیدیم توی ایران کشور ما 
کند صرف شراب بیداد و غوغا 
 
به کشورهای دیگر پیک دارند
در اینجا پیک را کاسه شمارند 
 
زنند پیمانه در جاهای دیگر 
در ایران بیست لیتری را کشند سر 
 
 
خدا را شکر که میخانه نداریم 
وگرناً بهر مصرف کم میاریم
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
غدیر از زاویه ای دیگر
غدیر امدو مردم همه ماتم دارند 
چون نبوّت به سر امد همگی غم دارند
 
اینهمه جهل خدایا به جهان مانده هنوز
نشود جهل و سیاهی به جهان همچون روز
 
گشت پایان نبوت به جهان، هست عذاب 
رَفتنِ خلق سفیه، بر رَهِ حق هست سراب 
 
لیک بنگر که هزارن رُسُول از سوی خدا 
امدند در پی حق لیک بدیدند جفا 
 
از همان دوره خلقت به جهانِ خوشگل 
به یقین درک حقیقت ، بود بر خلق مشکل 
 
 رسم دنیاست، که تلخ است حقیقت به یقین 
از ازل تا به کنون بوده جهان نیز همین 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
غدیر از زاویه ای دیگر
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
رفیق امروزی
رفیق من درد و بلای جونم 
برو که با تو همیشه داغونم 
 
وقتِ گرفتاریت نکن تو یادم 
هستی پیشم وقتی که شادِ شادم 
 
رفیق من، رفاقت اینجوری نیست 
تو این زمون هیچکی باهات رفیق نیست 
 
تو غصه ها تنها ولت میکنند 
یک جورایی خون تو دلت میکنند 
 
اگر تو رو زد به زمین روزگار 
فوری میشن دور، میکنن زود فرار 
 
تا وقتی شاد باشی ،باهات شاد هستند 
به پای شادیهات باهات نشستند
 
رفاقت هم رفاقتهای قدیم 
هم تویِ غم ، هم شادی بودند سهیم 
 
تو این زمون، همه به فکر خویشن 
برّه باشی، برات مثل گرگ میشن 
 
 
هر روزشون تو رفاقت یه رنگه 
 رفاقتها خیلی  هالا دورنگه 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
رفیق من درد و بلای جونم 
برو که با تو همیشه داغونم 
 
وقتِ گرفتاریت نکن تو یادم 
هستی پیشم وقتی که شادِ شادم 
 
رفیق من، رفاقت اینجوری نیست 
تو این زمون هیچکی باهات رفیق نیست 
 
تو غصه ها تنها ولت میکنند 
یک جورایی خون تو دلت میکنند 
 
اگر تو رو زد به زمین روزگار 
فوری میشن دور، میکنن زود فرار 
 
تا وقتی شاد باشی ،باهات شاد هستند 
به پای شادیهات باهات نشستند
 
رفاقت هم رفاقتهای قدیم 
هم تویِ غم ، هم شادی بودند سهیم 
 
تو این زمون، همه به فکر خویشن 
برّه باشی، برات مثل گرگ میشن 
 
 
هر روزشون تو رفاقت یه رنگه 
 رفاقتها خیلی  هالا دورنگه 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
حکایتی از دانشمند
باز کرد بار دگر این شیخ حق
این حقایق را که بود عیناً چو حق 
 
گفت روزی یک‌جوان بگشود زبان 
اینچنین پرسید از من زان میان 
 
هست بهرم یک سوالِ بی جواب 
هست نعمت گفته اند بهر ثواب 
 
در میان غرب مردم کافرند 
در گمان خلق ما بد پیکرند 
 
لخت و عریانند اندر کوچه ها 
میخورند مِی اندر ان میخانه ها 
 
لیک انجا برف و باران هست بیش 
نعمت اندر شهر انان هست بیش 
 
ما مسلمانیم و دین برتریم 
در ثواب از هر کسی ما سرتریم 
 
پس چرا نعمت در اینجا هست کم 
بهر رحمت نیست باران، هست غم 
 
ما ز انها از چه رویی کمتریم 
بنده خوبیم و از انها سریم
 
 
گفتم انها از سه چیز باشند دور
از دروغ وغیر قانون،  خُلق زور
 
هرچه دارند باور اندر این زمین 
پیروش هستند انها بی یقین 
 
ما ولی داریم دین حق قبول 
باطناً خود را زنیم لیکن چو گول 
 
ادعا داریم هستیم برترین 
آفتی هستیم اندر این زمین
 
دین خود را کرده ایم اینجا سپر 
تا به  اهداف، ما رسیم بی درد سر 
 
هست اندر کشور ایمان فساد 
در تمام شهر و  در کُلّ نُقاط 
 
دلخوشیم بر یک نمازِ ظاهری
برتریم از هر کس و هر کافری 
 
در همه اعمال هستیم با ریا 
توی کار و دین ، دوریم از خدا
 
چشم بر هر چه ریا هست بسته ایم 
بی خیال نسبت به خلق بنشسته ایم 
 
دلخوشیم مردم همه حاجی شدند 
بهر حج هر سال باز راهی شدند 
 
 
 باتمام کارهای ظاهری 
از خدا خواهیم نعمت ، وافری 
 
حرف باید باعمل باشد همین 
تا که نعمت ایدش روی زمین 
 
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
 
بر گرفته از سخنان حاج اقا دانشمند
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
حقیقت
حقیقت این‌چنین باشد رفیقان 
شدیم بازیچه یک‌عده چوپان 
 
که با صدها دروغ و داد و غوغا 
ز ما سو استفاده  کردند انها 
 
به قول و عده هایِ بس فراوان 
نهادند پای در نزد بزرگان 
 
ز یاد خویش بردند انچه گفتند 
به لاک خویش رفتند و بِ خفتند 
 
حقیقت این چنین است و چنین بود 
شود خر رد زِ پُل ، اهداف این بود
 
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
نامرد
در خیال تو چو نامردم 
نه در حد خودت 
 
پست هستم ای عزیزم 
من نه در حد خودت 
 
 
گر خیانت کرده ام من 
تو ز من خائن تری
 
من بدم اما بدان
 حتمن تو از من بدتری
 
 
چشمهایت بسته ای
 تا که نبینی کار‌خویش 
 
دست ما را پس زدی
 تا که خودت باشی چو پیش
 
 
ما که نامردیم در چشمان تو
 ای نا رفیق 
 
لا اقل تو مرد باش ، 
یک مرد در حد رفیق
 
 
* حیدری *( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)
روزگار لعنتی
صبح بخیر ای روزگار لعنتی 
من کجا بُردم ز دنیا لذتی
 
لحظه ای ارامش از بهرم نبود
زندگی سرشارِ از غم را چه سود
 
عمرمان گردید بیهوده هدر
چشم تا بر هم زدیم امد به سر 
 
جز غم و‌محنت نصیب ما نشد
لحظه ای دنیا به کام ما نشد
 
* حیدری*( مشنگ)
 
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نویسنده : حیدری (مشنگ)