یک شنبه 24 دی 1396 |
چنینگفت فردوسی ، ان مرد پیر
کهمن هم چو مردم ذلیل و فقیر
سرودم ز اشعار خود یککتاب
که شاید شود خواسته ام مستجاب
همه عمر خود را نمودم هدر
نبردم بجز محنت از شاه، ثمر
بگفتند من را که دیوانه ام
گرفتند گِل ، بر در خانه ام
کتابی که عمرم نهادم بر او
ز مردان پارسی کند گفتگو
سخن بهر یل های ایران زمین
دلیر مردهایی بسی مَه جبین
ندانستم این حرف من ان زمان
نیرزد بر خلق ، یک لقمه نان
گر ان سالها بهر من کشت بود
نیازی به پاداش ان شاه نبود
بگویم برای تمام کسان
نزن حرف مفت، باش در فکر نان
کنون حرف پوچ است ، کنید پس عمل
نه بیهوده با این وان کل وکل
شود زندگانی من عبرتی
نمیرید با این همه خفتی
نه سهراب ، نه رستم، نه اسفندیار
به هیچمشکل من نیامد به کار
کنون از کتاب و ز قبرم شما
کنید کاسبی بهر پول ، مرحبا
* حیدری*( مشنگ)
http://www.khalvatgahdel.ir/
@H_mashang
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : حیدری (مشنگ)
|