یک شنبه 15 بهمن 1396 |
تمام دلخوشی من
مرا تنها رهایم کرد.
مرا با لحن تلخی او، به یکباره صدایم کرد.
به من گفتا که دلگیرم،
دگر از عشق تو سیرم.
نمیخواهم تورا بینم
تو باشی با تو میمیرم.
ولی من مثل یک ماهی ، برایم او چونان اب است.
از ان حس که به او دارم
نمیداند ، چو در خواب است.
نمیداند که دنیای من اکنون اوست در دنیا.
نباشد لحظه ای گر او، فنا گردم شوم رسوا.
نفس گر میکشم اکنون
برای خاطرش باشد.
برای ان محبتها و عشق خوشگلش باشد.
تو بودی که ربودی این دلم را بردی اش دیگر.
بده اکنون جوابم را
نگردم همچو گل پرپر.
ببین عاشق شدم بهرت
چو مجنون بهر ان لیلا.
به ان اندازه ای که عشق تو کرده مرا رسوا.
تمنای دل است و یک نفر دیوانه بهر تو
که بی عشق تومیمیرد
شود پر پر ز قهر تو.
* حیدری* ( مشنگ)
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : حیدری (مشنگ)
|