چهار شنبه 27 دی 1396 |
تو تاریکی مبهم
منتوی فکرو خیال
دارم میگم باخودم
غصه هارو بی خیال
مگه دنیا چند روزه
که من باید بسوزم
نگاه بکن خدا جون
چی اومده به روزم
تو خونمون یه لحظه
من اسایش ندارم
حتی بیرون خونه
من ارامش ندارم
کار زنم تو خونه
قر قره و عذابه
نصیحتش میکنم
اما خانومتو خوابه
اواره کوچه هام
هیچ جایی رو ندارم
کجا خدا یه لحظه
من سرمو بزارم
تموم این وجودم
پره ز غصه و غم
پیش همه مشکلهام
طاقت من اومد کم
خدا بدادم برس
بی کسی خیلی سخته
هرکسی شد عاشقم
شانس نداره بدبخته
* حیدری*( مشنگ)
http://www.khalvatgahdel.ir/
@H_mashang
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : حیدری (مشنگ)
|