چهار شنبه 27 دی 1396 |
هرگز نشد یک لحظه با تو شاد باشم
از غصه هایم لحظه ای ازاد باشم
غمهای دنیا در وجودم ریشه کردند
دستان گرم تو چرا امروز سردند
مهرم گمانم نیست در ان قلب پاکت
امروز گشتم زیر پاهای تو خاکت
دست نوازش بر سرم دیگر نداری
خواهی گمانم تا مرا تنها گذاری
خیلی عذابم میدهی با کرده هایت
پیش چه کس کارت برم جانا شکایت
ای کاش باشی مهربان با من عزیزم
گر حرف زشتی میزنم شاید مریضم
گشتم ز زشتیهای دنیا من روانی
اما تو را من دوست دارم یار جانی
* حیدری*(مشنگ)
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : حیدری (مشنگ)
|