پنج شنبه 28 دی 1396 |
اقا مهدی رو مغازه اش یه دونه خونه داره
تو سرش فکرای کوچیک و بچه گونه داره
کار اون اصلاح موی مردها و بچه هایه
گاهی وقتها اخلاقش مثل بچه کوچیکهایه
جوکهای بی مزه و بی سرو ته زیاد میگه
گاهی هم از بدی باجناقش جواد میگه
گاهی از سفرهایی که خاطره مونده براش
میاد تعریف میکنه بای دوست و رفیقاش
شاگردهاشو زود به زود از مغازه رد میکنه
به اونها بشین پاشو میده کاری بد میکنه
گاهی میگه که میخام خونمو برهم بزنم
تا یه راه پله به پشت بوم خونم بزنم
گاهی میگه که میخام مغازمو زیاد کنم
تا که پارکینگ برای یک ماشین پراید کنم
گاهی میگه میفروشم زمینی که ساحل دارم
اخه ارزوهای زیادی توی دل دارم
داره نقشه میکشه تا بره مکه یک سفر
که اونم حاجی بشه حدود بیست سال دگر
اخلاقش همینطوریست کاریش نمیشه کرد دیگه
راستی شد فراموشم تا که بگم یه چیز دیگه
ادمهای دورگه بهتر از این در نمیان
حکمعلمیش همینه باعقل بهتر نمیان
اینم وصف دوست عزیزم اقا مهدی
ارایشگر
* حیدری*( مشنگ)
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : حیدری (مشنگ)
|