شنبه 30 دی 1396 |
گفت روزی یک بزرگی این چنین
در تو گر مشکل نباشد بی یقین
هر کجا بینی تو یک مامور را
میکنی احساس امنیت شما
گفتمش ای مرد والا و عزیز
پرسم از تو یک سوالی خُرد و ریز
گر ببینی یک سگی را در مسیر
در کنار راه بنشسته چو شیر
نیست در تو مشکلی لیکن شما
میکنی بی ترس طی ان راه را
گفت گر رفتم ولی دنبال کرد
پاچه ام بگرفت و غیل و غال کرد
نیست اطمینان که باشد بی خطر
بهر من اینجا نسازد دردسر
گفتمش مامور هم باشد چنین
در کنار راهها کرده کمین
از خودت گرچه تو با شی مطمئن
نیستی از حمله ان در امان
پس کنون با دیدن مامورها
ترس هم گیرد وجودت را فرا
چونکه اطمینان نداری رام هست
یا که چون کفتار پی انتقام هست
زین نظر هر دو شبیه هم شدند
باعث ایجاد ترس و غم شدند
* حیدری* ( مشنگ)
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : حیدری (مشنگ)
|