پنج شنبه 21 فروردين 1399 |
تو بودی مهربان
اما کنون یک بی وفا هستی
وجودت در دل ما وُ خودت اکنون کجا هستی
شکستی منگمان دارم دل سر گشته ما را
دل دیگر به دست اورده ای که بی وفا هستی
به تو دلبسته گشتم من نمیدانم چرا اکنون
به این عشق و به این دلبستگی بی اعتنا هستی
دگر تابی نمانده التماس و خواهشی دارم
نکن بر من خیانت دلبرمن هر کجا هستی
اگر دردی برای من در این دنیای فانی است
بدان ان درد بی درمان من را تو دوا هستی
اگر عمری اگر جانی برایم ذره ای باشد
تو ان را صاحبی و مالک این جان ما هستی
نمیدانی که گر عشقی بجوشد از ته قلبم
به پاس بودنت ان جوشش عشق راصفا هستی
* حیدری*( مشنگ)
http://www.khalvatgahdel.ir/
H_mashang@
نظرات شما عزیزان:
نویسنده : حیدری (مشنگ)
|